برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:30 نویسنده captain |

خب خب خب

تو كشتي كج كدوما رو دوست دارين

من جان سينا روووووووووووووووووووووووو

اونايي رو كه دوست دارين تو نظر بگين عكسشونو براتون بذارم

ok???????????ok


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,ساعت 15:6 نویسنده captain |

1- الان تو اينترنتي

2- الان توي وبلاگ باحالي هستي (اعتماد ب نفس روباش)

3- يك انسان هستي

4- الان داري پست منو مي خوني

5-تو نمي توني با زبون بيرون بگي (ژ)

7- الان داري امتحان مي كني

8- الان خنده ات گرفت

9- اصلا نديدي كه عدد 6 رو جاانداختم

10-الان چك كردي ببيني واقعا جا انداختم عدد 6 رو يانه

11- الان باز خنديدي

12- نمي دوني كه من يه عدد رو چند بار نوشتم

13- الان چك كردي ببيني كدومه

14- پيداش نكردي وداري فحشم مي دي

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:53 نویسنده captain |

خانوووم شماره بدم ؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا
دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت ، انگار ... خدایا کمکم کن ...

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…  خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…  امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
 
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته است.!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:14 نویسنده captain |

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 14:37 نویسنده captain |

اتاق من كه در وضعيت 3 قرار دارد

شمااااااا چه طور؟؟؟؟؟
 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 14:26 نویسنده captain |

خب نوبتي هم باشه نوبت تيم واليبال كشورمونه بعلهههه ديگه بايد برين ادامه
 
مطلب
بدووووووووووووووووو
 
 
 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
ادامه مطلب
+تاریخ سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:44 نویسنده captain |

 
هرگز نخواب کوروش

دارا جهان ندارد ، سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون زچشمه خشکید ، البرزلب فروبست

حتی دگر دماوند آتشفشان ندارد

رستم در این هیاهو گرز گران ندارد

زاینده رودخشکید ، زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد

نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد !

دارا کجای کاری ؟

دزدان سرزمینت بر بیستون نوشتند اینجا خدا ندارد

هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی

بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد
 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:18 نویسنده captain |

سلامتی همه اونایی که تو همین خاک متولد شدن
واسه همین خاک جنگیدن و جزو همین خاک شدن
 
سلامتی شهیدا ، حاج حسینا ، تو دلی ها
 
سلامتی ناصر حجازی ها ، ایرج قادری ها
 
سلامتی استعدادایی که ، ستاره نشدن اما
ایرونی موندن و اسطوره میشن

سلامتی اسطوره هایی که با بی لطفی خدافظی کردن

آقا مهدوی کیا ، علی آقا کریمی

 
سلامتی داداشیای تو زندون
دست فروشای تو میدون
 
سلامتی پدر مادرا
 
سلامتی دست تنگا
 
سلامتی درد دیده ها ، داغ دارا ، بیمارا
 
به سلامتي سندباد كه كل دنيا روباشلواركردي گشت

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 17:37 نویسنده captain |

 

من راي مي دهم تا كور شود هرآنكه نتواند ديد

من راي ميدهم

من راي ميدهم

من راي ميدهم

 
ايران عزيزم دوستت دارم
 
 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 16:20 نویسنده captain |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد